آزمایشی در زمینه نیایش درمانی
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۷ ق.ظ
جایی خوانده ام:(بیمارستان ها از هر نیایش گاهی بیشتر شاهد راز و نیاز بوده اند)
و این حقیقت است :که اکثر ما انسان ها ورای دین و اعتقاداتمان در گذر هایی از زندگی نیاز به یک نیروی برتر داریم.
نیرویی که توان شفا دادن داشته باشد ، نیرویی که آنقدر قوی باشد که بتواند معجزه کند و ما را به آرزو هایمان برساند ، درد هایمان را تسکین دهد و به عبارتی مدینه منوره ذهن هر کداممان را بیافریند.
به این فکر میکنم که نیایش سوای اثر بخشی که بحث گزارشی است که در ادامه ارائه میدهم راه حلی برای فرار انسان از پذیرش مسئولیت ها و درد هایش نیست؟
آیا انسان نیایش کردن را یک قرص مسکن معنوی میداند؟
آیا ما انسان های تنبل و بی تعهدی نیستیم که دست به دعا برمیداریم و از خداوند میخواهیم بجای خودمان تلاش کند،بجای خودمان درد بکشد و به جای خودمان معجزه زندگیمان بشود؟
این آزمایش که ولیام پارکر سنت جانز آنرا گزارش کرده است،در ادبیات الهی عامه پسند به عنوان سندی علمی معرفی شده که قدرت نیایش را اثبات میکند.
شرح آزمایش: 45 داوطلب مبتلابه اختلالات عصبی و روان تنی به سه گروه مساوی تقسیم شدند، ۱۵ عضو گروه آزمایشی هر هفته در جلسه های گروهی دو ساعت در اسپیچ کلینیک دانشگاه رد لنز کالیفرنیا تحت نیایش درمانی قرار گرفتند؛ با ۱۵ عضو گروه گواه اول، هر هفته در نشستهای مشاوره انفرادی دیدار صورت میگرفت ؛در این نشست ها هیچ ذکری از دنیای دین یا نیایش به میان نمیآمد ؛و ۱۵ عضو باقیمانده گروه گواه دوم نیایش گران تصادفی را تشکیل میدادند که پذیرفتند به هر شیوه ای که عادت دارند نیایش کنند ؛این نیایش هر شب پیش از خواب و با هدف مشخص فائق آمدن بر مشکلی انجام میشد که آزمایشگر برای هر فرد تعریف کرده بود.
در آغاز این بررسی همه آزمودنی ها به کمک پنج ابزار سنجشی ارزیابی شدند: آزمون لکه جوهر، آزمون سوندی ،آزمون دریافت مضمون، آزمون تکمیل جمله و آزمون تداعی لغت .
اندکی بیش از ۹ ماه بعد، یک آزماینده بیطرف همان آزمون ها را دوباره اجرا و ارزیابی کرد ، و نیز مقدار بهبودی را که هر شرکتکننده نشان داده بود اندازه گیری نمود .
نتیجه گزارش ها این بود :که گروه نیایش درمانی هم در نشانه های بیماری و هم در نتایج آزمون ۷۲ درصد بهبود و گروه روان درمانی ۶۵ درصد بهبود نشان داده اند،اما گروه نیایش گران تصادفی هیچ بهبودی نداشته اند به نوشته پارکر و سنت جانز :((قطعی به نظر میرسد که نیایش درمانی نه تنها موثرترین عامل معالجه بود بل نیایشی که از سر فهم صورت می گرفت توانست مهمترین ابزار در بازسازی شخصیت انسان باشد))
نقصان طرح: دعا ممکن است در واقع چنین قدرتی داشته باشد اما متاسفانه اشتباه در طرح این آزمایش قضیه را ناآزموده برجای می نهد.
نخستین و جدیترین اشتباه به روش جای دادن شرکت کنندگان در سه گروه درمانی مربوط میشود : پژوهندگان، به جای این که مانند بسیاری از آزمایشگران، آزمودنی ها را به طور تصادفی گروه بندی کنند از داوطلبان خود خواستند گروهی را که بیشتر مناسبشان بود انتخاب کنند. که این امر سبب شد که تفاوت های فردی شرکت کنندگان به شیوهای مهار ناشده عمل کند چنانکه تفاوت های گروهی آنان چه بسا نشان دهنده تفاوتهای درمانی نباشد، بلکه گویای تفاوت سنخ های شخصیتی باشد که جذب این یا آن گروه شدهاند .
در ثانی تغییرات در گروه های درمانی چنان که باید مهار نشده بود و این باعث میشد نتوان درباره عوامل موثر بر آن که نهایتاً حاصل شده بود به نتایج قطعی رسید . حتی اگر شرکتکنندگان در این پژوهش با روش تصادفی به سه گروه درمانی تقسیم میشدند، باز هم نتایج را می شد به گونهای تفسیر کرد که نیایش را متغیری نامربوط نشان دهد. مثلاً به آسانی می شد استدلال کرد که روان درمانی عامل اصلی بهبودی است که مشاهده میشود .روان درمانی گروهی اگر هم بر شکل فردی مشاوره که در این پژوهش به کار رفته امتیازی داشته باشد جزئی و اندک است.نیایشگران تصادفی که اصلاً تحت درمان قرار نگرفتند طبعاً هیچ بهبودی هم از خود نشان ندادند .حتی اگر توضیحی موجز تر لازم باشد میتوان گفت:عامل اصلی موثر فقط تماس انسانی همدلانه بوده است لیکن چنان که پیداست نتایج بر ضد تاثیرگذاری نیایش گواهی میدهند و برخلاف نتیجهگیری این مولفان موید آن نیستند.
این بررسی عیب های دیگری هم دارد مثلاً نمیدانیم که آیا آزماینده بی طرف وقتی که اجزای آزمون ارزیابی می شد به راستی از تعلق گروهی آزمودنیها بی خبر بوده است، نکتهای که باید در نظر گرفته میشد تا سوگیری آزماینده به حداقل برسد.
به علاوه ،آزمون های مورد استفاده بسیار محل نزاع اند و یقیناً به قضاوتهای قاطعی که این مولفان گزارش کرده اند نمی انجمامند.
به ویژه با توجه به ذهنیتی که در این ذات این آزمون هاست،تقلیل مشاهدات و نمره های مختلف آزمون ها به درصدی از بهبودباید شیوه های بسیار دلبخواهی تلقی شود، پس عجیب نیست که مولف آن هیچ آزمودنی را که از معناداری آماری برخوردار باشد گزارش نکرده اند
منبع: کتاب روانشناسی دین نوشته دیوید وولف صفحات 258-259
۹۹/۰۹/۰۲